آدم علیه السلام
آدم
واذ قال ربک للملائکة انى جاعل فى الارض خلیفة قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک ...
او، گوهرى پنهان و گنجى ناشناخته بود. آفریدگان فراوانى همانند فرشتگان و جنیان بودند ولى آنگونه که باید و شاید، توان شناخت او را نداشتند و در حد معینى متوقف و داراى سطح معرفت محدودى بودند.
او، میخواست شناخته شود و کسانى باشند که داراى قدرت فراوان در راه کسب معرفت و طى مدارج شناخت باشند.
چنین پدیده اى ، چیزى جز انسان نمیتوانست باشد. انسانى با روح جستجوگر و عقل پر توان که قدم بقدم در راه شناخت و معرفت آفریدگار بزرگ خود گام بردارد و هیچگاه از تلاش در این راه ، احساس خستگى و درماندگى نکند.
انسانى با پیکر خاکیان و روح افلاکیان .
انسانى با روح نامحدود و قدرت پیشرفت بى نهایت .
انسانى پاى در کره خاک و سر بر بلنداى افلاک .
آرى خداوند متعال براى اینکه شناخته شود، اراده فرمود انسان را بیافریند و گل سر سبد موجودات را ایجاد فرماید.
انسانى که خلیفة الله شود و نماینده عظمت پروردگار و نشان دهنده قدرت بى کران آفریدگار جهان باشد.
این پدیده شگرف ، با مشخصات ویژه اى که خداوند اراده فرموده بود، نیاز به مکانى مناسب و شرایطى مساعد داشت .
میهمانسرائى لازم بود که امکان پذیرائى از این میهمان گرامى را از هر جهت در خود، داشته باشد.
کره زمین براى پذیرائى و مهماندارى آفریده شد.
خداوند متعال کره زمین را در دو روز(22) و امکانات زندگى آنرا در دو روز و آسمانهاى رفیع را در دو روز و جمعا در شش روز ایجاد فرمود(23):
اینک مهمانسراى عظیم با هواى مطبوع ، آبهاى گوارا، درختها و جنگلها، معادن و ذخائر فراوان و از سوى دیگر با نور حیات بخش خورشید و ماه و میلیو نها شرایط دیگر براى پذیرایى از این میهمان آماده و مقدمات آفرینش انسان کاملا فراهم بود.
در روى زمین تنها جاى انسان خالى بود تا در نقاط دور و نزدیک آن سیر و سیاحت بپردازد، از مناظر طبیعى و زیباى آن لذت ببرد و به آباد کردن زمین همت گمارد.
عقل و فکر خود را بکار گیرد. ابزار لازم براى پیشرفت و ترقى خود بسازد. در اعماق دریاها و اوج آسمانها جستجو کند و آیات حیرت آور خداوند را ببیند و لحظه به لحظه ، بیش از پیش آفریدگار توانا و حکیم را بشناسد و به تسبیح و تقدیس او زبان بگشاید و به فرمانبردارى او کمر ببندد.
فرشتگان بر اساس وظایفى که براى هر یک تعیین شده بود، به عبادت و اطاعت او امر الهى اشتغال داشتند و از اراده خداوند درباره خلقت انسان بى اطلاع بودند.
خداوند آنانرا از اراده خویش آگاه ساخت و بآنان فرمود: بزودى در زمین خلیفه و جانشینى قرار خواهم داد و بشرى از خاک مخصوص ایجاد خواهم کرد. وقتى آفرینش او انجام یافت و من از روح خود در پیکر خاکى او دمیدم ، همگى در برابرش سجده کنید(24)
این خبر فرشتگان را در بهت و حیرت فرو برد و چون از حکمت اراده خداوند آگاه نبودند، احتمالا پرسشهایى در ذهن آنها مطرح شد که سبب نگرانى عمیق آنها گردید:
آیا از ما تقصیرى سر زده و در انجام وظائف عبودیت کوتاهى کرده ایم که خداوند بآفرینش انسان ، اراده فرموده است .
آیا بشر پس از استقرار خود در زمین ، بر سر مالکیت آن و بهره مند شدن از سرمایه هاى گوناگون آن ، اختلاف و درگیرى پیدا نخواهد کرد؟
آیا به دنبال اختلاف ، خون یکدیگر را نخواهند ریخت و زمین را میدان جنگ و فساد نخواهند کرد؟
آیا و آیا...
براى روشن شدن اذهان خود، روى به درگاه خدا آوردند و عرضه داشتند: خداوندا آیا در روى زمین بشرى را جانشین میسازى که فساد برپا کند و دست به کشتار و خون ریزى بزند؟
خداوندا ما فرشتگان ، کمر خدمت بسته ایم و همواره به تسبیح و تقدیس تو مشغولیم ، چه نیازى به آفرینش بشر احساس مى شود؟
پاسخ پروردگار کوتاه و عمیق و در عین حال قانع کننده بود:
((من میدانم آنچه شما نمیدانید)). در آفرینش بشر حکمتهائى نهفته است که شما از پى بردن به آن ، ناتوانید.
اراده خداوند تحقق یافت و پیکر آدم ، از گل مخصوصى خلق شد، اما هنوز روح در آن دمیده نشده بود.
فرشتگان با بهت و حیرت از آن بازدید مى کردند و از ساختمان جالب و بى سابقه آن ، دچار اعجاب میشدند و در انتظار دمیدن حیات در آن بودند.
لحظه حساس و تعین فرا رسید. نسیم حیات وزید و از روح الهى در آن پیکر خاکى دمیده شد.
آدم به جنب وجوش در آمد و خیل فرشتگان ، طبق فرمان خداوند متعال در برابر خلیفة الله به سجده افتادند.
همه درحال سجده بودند و تنها یک نفر، که در صف فرشتگان جاى داشت ولى عنصرش ، عنصرى دیگر و از نژاد جن بود، سجده نکرد:ابلیس (25).
ابلیس که سابقه عبادت چندین هزار ساله داشت و مورد احترام فرشتگان بود، از فرمان خداوند سرپیچى کرده و از سجده کردن ، امتناع نموده بود.
مخالفت بافرمان خداوند، امر ساده و کوچکى نبود. او بخاطر این سرکشى ، استحاق هرگونه عقوبتى داشت ، ولى خداوند در مجازاتش ، قبل از محاکمه و روشن شدن علت ، تعجیل نفرمود تا براى بندگان نیز درسى باشد و گناهکاران را قبل از بررسى علت یا علل گناه ، مجازات نکنند.
شاید امر خداوند را نشنیده باشد یا در آن لحظه مانعى فراراهش وجود داشته که او را از انجام سجده باز داشته است .
خطاب رسید: اى ابلیس ! چرا دستور را اطاعت نکردى و در برابر آدم همانند سایر فرشتگان به سجده نیفتادى ؟ (26)
جوابى که ابلیس داد، روشن ساخت که جز تکبر و خودبینى ، دلیل دیگرى در دست ندارد.
گفت : خداوندا! من هرگز در برابر موجودى که از خاک تیره آفریده اى سجده نخواهم کرد. خلقت من از عنصر آتش است . آتشى که گرم و نورانى و حرارت بخش است ولى خلقت آدم از خاک است . خاک سرد و تیره و خاموش(27).
خطاب رسید: از صف فرشتگان و بندگان مطیع من ، خارج شو که تو دیگر شایستگى حضور در این مکان را ندارى و بدان که تا روز قیامت ، مشمول لعنت من خواهى بود(28).
شیطان اگر در این هنگام که متوجه خطاى خود و کیفر شدید آن شد، لب به عذر خواهى و توبه گشوده بود، احتمالا مورد عفو قرار میگرفت و خداوند منان که عذرپذیر و داراى رحمت واسعه است ، از گناهانش میگذشت و او را مى بخشید ولى شیطان راه عناد و لجاجت را پیش گرفت و در نتیجه ، لعنت و نفرین خداوند و فرشتگان و بندگان او تا روز رستاخیز گریبانگیرش گردید.
در آن حال شیطان مزد عبادتهاى چندین هزار ساله خود را مطالبه کرد و از خداوند در خواست کرد که در مقابل عباداتش ، او را عمر طولانى ، باندازه عمر جهان عطا کند و او را تا روز قیامت زنده نگه دارد(29).
عمر طولانى خوب است ولى براى کسى که آنرا در راه خیر و سعادت خویش بکار گیرد و از آن سرمایه گرانبها عاقلانه و درست استفاده کند اما براى افراد منحرف و گناهکار، عمر طولانى جز افزایش بدبختى حاصلى ندارد، زیرا یک فرد منحرف هر چه بیشتر زنده بماند پرونده اعمالش سیاه تر و بر میزان گناهانش افزوده خواهد شد.
شیطان عمر طولانى را براى جبران لغزش و خطاى خود نمى خواست ، بلکه در تدارک سرکشى و طغیان دامنه دارترى بود.
او میخواست از آدم و فرزندانش که بخیال خام او، سبب بدبختى و اخراج او شده بودند، انتقام بگیرد و آنانرا نیز با وسوسه و فریب ، همراه خود، به سیه روزى و تباهى بکشاند.
خداوند با درخواست او موافقت فرمود و به او وعده داد که تا روز معین و احتمالا تا روزى که زمین بهد بندگان صالح خداوند واگذار شود و از لوث ناپاکى و ناپاکان پاک گردد و قبل از برپایى محشر، زنده بماند(30).
فرصت گرانبهائى به شیطان داده شد ولى او از این مهلت طولانى و فرصت پر ارزش ، سوء استفاده کرد و با خداوند اعلام جنگ داد و گفت :
خداوندا، در مقابل این کیفرى که متوجه من ساختى ، بر سر راه بندگانت خواهم نشست ، از هر طرف آنانرا مورد حمله قرار خواهم داد.
زندگانى ناپایدار دنیا را در چشم آنان زیبا و دوست داشتنى جلوه گر خواهم کرد و همه را جز بندگان مخلص تو را که مرا در حریم زندگانى آنان راهى نیست - به گمراهى خواهم کشانید و خواهى دید که بیشتر بندگانت ، راه ترا رها خواهند کرد و در دام من گرفتار خواهند گشت (31)
پاسخ پروردگار قاطع و روشن بود. در جواب تهدید شیطان فرمود:
راه من ، راه راست و روشن است ، هیچگونه ابهام و تاریکى در آن وجود ندارد و تو هیجگونه تسلطى بر بندگان من ندارى مگر آنانکه با میل و رغبت ، طوق بندگى تو را بر گردن و راه پر پیچ و خم تو را بر صراط مستقیم من ترجیح دهند که عذاب دوزخ آماده است و جایگاه تو و پیروانت در آن خواهد بود.
اینک زمان آن رسیده بود که فرشتگان بمقام والاى آدم پى برده و حکمت آفرینش او را درک کنند.
خداوند متعال نامهاى فرشتگان و دیگر موجودات کوچک و بزرگ جهان هستى از ذره تا کره و از اتم تا ستاره را به آدم آموخت و حافظه نیرومند او را سرشار از دانستنى هاى گوناگون عالم خلقت فرمود.
سپس آنهمه موجودات را در مقابل فرشتگان قرار داد و فرمود: اینک شما نام این موجودات و خصوصیات و اسرار آنها را براى من بازگو کنید.
فرشتگان که داراى چنین قدرتى نبودند و از نظر علمى ، سرمایه و اندوخته اى نداشتند، از پاسخ عاجز ماندند و. گفتند: خداوندا، ما جز آنچه تو به ما آموختى چیزى نمیدانیم و تنها توئى که بر همه چیز عالم و از همه اسرار آگاهى و کارهایت بر اساس حکمت است .
آنگاه نوبت به آزمایش آدم رسید و خداوند به آدم دستور داد که نام فرشتگان و دیگر موجودات عالم را براى فرشتگان بگوید.
آدم لب به سخن گشود و از آنچه خداوند به او آموخته بود، فرشتگان را آگاه کرد. در آن حال از جانب خداوند ندا آمد: اى فرشتگان مگر من پیش از این به شما نگفتم که من از غیب آسمان و زمین آگاهم و مسائل مرئى و نامرئى شما را میدانم ؟!
فرشتگان در برابر آنهمه استعداد و لیاقت و آن سرمایه عظیم علمى که آدم از خود نشان داد، سر تعظیم و تسلیم فرود آوردند و راز آفرینش انسان ، این گل سر سبد جهان هستى ، این خلیفة الله بر آنها آشکار شد و دانستند که خداوند حکیم بنا به مصالحى که تنها او میداند و بس ، انسان را آفریده است .
شیطان رانده و مطرود شد و از آن جایگاه رفیع اخراج گردید و آدم تنها ماند. تنهایى وحشت آور و خسته کننده . او نیاز به همنشین و همدم داشت . همدمى که او را از غربت و تنهایى برهاند و یار و یاور او در پیمودن راه زندگى باشد.
خواب او را ربود و ساعتى را در عالم خواب و بى خبرى بر او گذشت و در همان ساعات ، خداوند متعال از باقیمانده گل آدم ، حوا را آفرید تا همدم و مونس او باشد.
وقتى آدم از خواب بیدار شد حوا را دید که در کنارش نشسته و چشم به او دوخته است .
حیرت زده پرسید: تو کیستى ؟ گفت : من زنى هستم که خداوند مرا براى همسرى تو آفریده است که از تنهایى نجات یابى و انیس و مونس تو باشم .
برق شادى در چشمان آدم جهید، زیرا در آن شرایط، چیزى براى او دلپذیرتر و شادى بخشتر از داشتن همنشینى مناسب و همسرى شایسته نبود.
در آن حال خطاب رسید: اى آدم مایلى با تعهد مهریه اى که من تعیین مى کنم با حوا ازدواج کنى ؟
آدم پذیرفت و ازدواج آنها انجام گرفت و آرامش خاطرى که خداوند براى همسران در کنار یکدیگر مقدر فرموده ، براى آدم فراهم گشت و ترس و اضطراب و نگرانى از قلبش رخت بربست و احساس آرامش نمود خداوند نعمت و احسان خود را بر آدم ، به حد کمال رسانید و به او فرمود: اى آدم اینک بهشت (32)با تمام نعمتهایش ، با نهرهاى جارى و آبهاى روانش ، با میوه هاى گوناگون و رنگارنگش و خوراکى هاى لذیذ و بى مانندش در اختیار شما است . همراه با همسرت در آن مسکن گزینید و از همه امکانات آن استفاده کنید ولى به این درخت نزدیک نشوید و هشیار باشید که شیطان دشمن قسم خورده شما است . مبادا شما را فریب دهد و وادار به سرپیچى از فرمان من کند که در نتیجه به بدبختى خواهید افتاد.(33)
شیطان که بیمارى تکبر و خود برزگ بینى او را از مقامى رفیع به اعماق هولناک دره سقوط و بدبختى کشانیده بود، اینک در اثر دیدن خوشبختى آدم و حوا، دچار بیمارى خطرناک حسد هم شده و دیدن زندگانى سعادتمند آن دو، آتشى در درونش شعله ور ساخته بود، آماده شد که آنها را نیز از سعادت و خوشبختى محروم سازد.
بدین جهت با چهره دوستانه و خیرخواهانه نزد آدم و حوا آمد و آنها را به خوردن میوه درختى که از آن نهى شده بودند، دعوت کرد.
آدم و حوا با توجه به نهى خداوند، سخن او را نپذیرفتند، و لب به آن میوه ممنوعه نزدند، ولى شیطان دست بردار نبود، دیگر باز آمد و سخنش را با لحنى دلسوزانه مطرح کرد. باز هم موثر واقع نشد براى آنها قسم یاد کرد که من خیر خواه شما هستم و از این پیشنهاد جز سعادت شما چیزى نمى خواهم .
خداوند شما را از خوردن میوه این درخت نهى کرده ، زیرا اگر از آن بخورید، همانند فرشتگان خواهید شد و عمرى جاودانه و بى پایان خواهید یافت .(34)
اینجا شیطان ، مطلبى را مطرح کرد که براى آدم و حوا فوق العاده مهم بود، خلود و ابدیت .
علاقه به جاودانگى جز ذات همه انسانهاست و هر انسانى علاقه دارد نابود نشود و از عمر جاودانه بهره مند گردد. آدم و حوا نیز از این قاعده کلى مستثنى نبودند. لذا وقتى شیطان گفت اگر از میوه این درخت بخورید، جاودانه خواهید شد، بر روى نقطه ضعف آنها انگشت گذاشت و محکم ترین ضربه را بر اراده آنها فرود آورد و آنچه نباید، اتفاق افتاد.
آدم و حوا از میوه درختى که حق خوردن آنرا نداشتند و در نتیجه لباسهاى بهشتى از بدنشان فرو افتاد و برهنه و عریان ، و بدون تردید در مقابل لبخندهاى استهزاءآمیز و پیروزمندانه شیطان ، مات و سرگردان بجاى ماندند.
باز هم سرپیچى و نافرمانى ولى این بار نه از جانب شیطان ، که از سوى آدم و حوا، و باز هم بررسى و محاکمه براى روشن شدن علت سرپیچى و گناه .
خطاب رسید: مگر من شما را از نزدیک شدن به آن درخت منع نکرده بودم ؟ مگر به شما هشدار نداده بودم که شیطان دشمن شما است ؟ چرا از دستور من سرپیچى کردید و از راه خلاف رفتید.
آدم و حوا در دریاى پشیمانى غوطه ور بودند، لب به عذر خواهى گشودند و از اشتباه خود، با لحنى خاضعانه ، درخواست عفو و بخشش کردند.
تفاوت آدم و شیطان در اینجا بخوبى آشکار است . شیطان گناه میکند و از گناه خود دفاع ولى آدم اگر مرتکب اشتباهى شود، راه لجاجت را نمى پیماید بلکه درصدد جبران لغزش خود برمى آید و آدم و حوا همین کار را کردند و عرضعه داشتند:
پروردگادا، ما به خود ستم کردیم و فریب شیطان را خوردیم و اینک چشم امید به عفو و کرم بى منتهاى تو داریم .
خداوندا، اگر تو ما را نبخشائى و از لغزش ما نگذرى ، در زمره زیانکاران خواهیم بود.
گناه آدم و حوا در حقیقت ترک اولى بود، زیرا نهى خداوند، نهى ارشادى بود، نه نهى تکلیفى ، ولى شایسته بود که آنها این کار کوچک را نیز مرتکب نمیشدند.
به هر حال عذر خواهى صادقانه آدم و حوا مورد قبول درگاه پروردگار بزرگ قرار گرفت و دیگر باره آنها مشمول عنایات خداوند منان شدند.
خلقت آدم و حوا از آغاز، براى زندگى در زمین بود، نه زندگى در بهشت .
اراده خداوند آن بود که آدم خلیفه روى زمین باشد و توقف کوتاه او در آن باغ مصفا (بهشت ) به منظور آناده شدن براى زندگانى آینده بود.
آدم و فرزندانش و نسلهاى آینده اش باید در روى زمین تلاش کنند. برکات الهى را استخراج نمایند. سرمایه هاى جسمى و فکرى خود را به کار گیرند. از هوش خداداده و عقل تواناى خود بهره گیرند و خلاصه زمین را آباد کنند.
بدین جهت پس از قبول توبه آدم و حوا، بآنان دستور داده شد در روى زمین مسکن گزینند و گوش بفرمان خداوند که بوسیله پیامبران و فرستادگان او ابلاغ خواهد شد، داشته باشند.
به آنان یادآورى شد که دشمنى شیطان نسبت به انسانها ادامه خواهد یافت و آنان باید همواره هشیار باشند و از خطرات شیطان خود را حفظ کنند.
آنان که فرمانبردار خداوند باشند، از سعادت دو جهان بهره مند و کسانى که مطیع شیطان باشند و از راه سرپیچى و گناه را در پیشه گیرند، مجازات سخت خداوند گریبانگیرشان خواهد شد.
منبع : دوره کامل قصه هاى قرآن از آغاز خلقت تا رحلت خاتم انبیاء(ع ) بقلم : سید محمد صوفى