آدم
واذ قال ربک للملائکة انى جاعل فى الارض خلیفة قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک ...
او، گوهرى پنهان و گنجى ناشناخته بود. آفریدگان فراوانى همانند فرشتگان و جنیان بودند ولى آنگونه که باید و شاید، توان شناخت او را نداشتند و در حد معینى متوقف و داراى سطح معرفت محدودى بودند.
او، میخواست شناخته شود و کسانى باشند که داراى قدرت فراوان در راه کسب معرفت و طى مدارج شناخت باشند.
چنین پدیده اى ، چیزى جز انسان نمیتوانست باشد. انسانى با روح جستجوگر و عقل پر توان که قدم بقدم در راه شناخت و معرفت آفریدگار بزرگ خود گام بردارد و هیچگاه از تلاش در این راه ، احساس خستگى و درماندگى نکند.
انسانى با پیکر خاکیان و روح افلاکیان .
انسانى با روح نامحدود و قدرت پیشرفت بى نهایت .
انسانى پاى در کره خاک و سر بر بلنداى افلاک .
آرى خداوند متعال براى اینکه شناخته شود، اراده فرمود انسان را بیافریند و گل سر سبد موجودات را ایجاد فرماید.
انسانى که خلیفة الله شود و نماینده عظمت پروردگار و نشان دهنده قدرت بى کران آفریدگار جهان باشد.
این پدیده شگرف ، با مشخصات ویژه اى که خداوند اراده فرموده بود، نیاز به مکانى مناسب و شرایطى مساعد داشت .
میهمانسرائى لازم بود که امکان پذیرائى از این میهمان گرامى را از هر جهت در خود، داشته باشد.
کره زمین براى پذیرائى و مهماندارى آفریده شد.